هر فردی بسته به اوضاع و احوالی که در آن زندگی می‌کند ارتباط خاص خودش را با استرس پی می‌ریزد – چیزی که ممکن است برای کسی توانکاه و تضعیف‌کننده به نظر برسد شاید برای دیگری چالش برانگیز و هیجان آور باشد. با عطفِ توجه به واکنش‌های فیزیکی، ذهنی و عاطفی خود در موقعیت‌های مختلف می‌توان مشخص کرد که چه موقع از لحاظ جسمی در حال آسیب دیدنیم و در چه مقطعی از سطح تحمل و مدارایی که در برابر استرس داریم پا را فراتر می‌گذاریم. با ایجاد این درکِ فردی یاد می‌گیریم که چگونه پاسخ استرس‌آوری را به واکنشی عاری از استرس تبدیل کنیم.

 

استرس,  هفت گام آرامش, پاسخ استرس,

پاسخ استرس

هم غارنشین در جست‌وجوی شکار و هم سرباز خط مقدم جبهه نبرد برای کسب هوشیاری ذهنی و انرژی جسمانی لازم برای جنگیدن و مبارزه، به پاسخ استرس نیاز دارند. در انتظار موقعیت مرگ و زندگی نشستن همه توان زیستی‌شان را در حالت فوق هوشیار قرار می‌دهد. اگر پاسخ استرس در جهت درست مهار شده و تحت کنترل قرار گیرد این توانمندی را به ما می‌دهد تا به مصاف چالش‌ها رفته و به درون عرصه‌های تازه‌ای از تجربه کشیده شویم یا از سوی دیگر آگاهی‌مان را تشدید کرده و دقتمان را متمرکز ‌کنیم.

اما استرس‌هایی  که اغلب ما با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم از جنس موقعیت‌های خطرناک و کوتاه‌مدت مثل شکار خرس یا جنگ در میدان نبرد نیستند بلکه رنج و پریشانی ناشی از فشارهای کوچکی است که هر دم افزوده می‌شوند. هر اتفاق و پیشامدی اگر به تنهایی دیده شود شاید ملایم و بی‌خطر جلوه کند ولی انباشتگی و تجمع رویدادها و مطالباتی که از ما خواسته می‌شود، جملگی ما را به سویی می‌راند که درنهایت احساس می‌کنیم تحت فشار قرار گرفته‌ایم. اگر واکنشی که در مقابل این فشارها بروز می‌دهیم منفی باشد به‌طور فزاینده‌ای به پریشانی خاطر و آشفتگی مبتلا خواهیم شد و این حالت آنقدر ادامه می‌یابد تا زمانی که دیگر نتوانیم تعادل و توازن خود را حفظ کنیم. بدنمان این وضعیت را به بحران تعبیر کرده و آژیر خطر فوری را به صدا در می‌آورد.

وقتی نتوانیم به‌طور شایسته و بایسته رفتارمان را منطبق کرده یا به‌طور خلاقانه با شرایط سخت و طاقت فرسا روبه‌رو شویم پاسخ استرس به کار می‌افتد؛ واکنشی که از خود نشان می‌دهیم حاکی از وحشتزدگی بوده و احساس درهم شکستگی می‌کنیم؛ احساس دیگ زودپز در حال انفجار را داریم. هر چند می‌توانیم از این فشار بکاهیم اما معمولا احساس می‌کنیم ناتوان از انجام آنیم.


اثرات استرس

به‌زودی به علل استرس خواهیم پرداخت اما اکنون اجازه دهید ببینیم استرس چه بر سر جسم و ذهنمان می‌آورد.

واکنش بدن ما به استرس از سه مرحله مشخص و متمایز عبور می‌کند مراحلی که دکتر هانس سلیه از آن تحت عنوان «نشانگان تطابق عمومی» نام می‌برد. نخستین مرحله، مرحله اعلام خطر است. در مواجهه با چیزی که به‌عنوان خطر ادراک شده یا اتفاقی که ورای توانایی ماست، بلافاصله یک واکنش فیزیولوژیک، بدن را آماده پاسخگویی می‌کند. این واکنش در هیپوتالاموس آغاز می‌شود، بخش کوچکی از دستگاه لیمبیک مغز که با عواطف و احساسات سروکار دارد؛ این بخش از مغز دستگاه عصبی، گوارش، ضربان قلب، فشارخون و تنفس را نظارت و کنترل می‌کند. به صدا درآمدن زنگ خطر موجب آزاد شدن آدرنالین و هورمون‌های دیگری می‌شود که روی این دستگاه‌ها تاثیر می‌گذارند. حجم زیادی از خون به سمت مغز هجوم می‌آورد تا کمکمان کند سریعتر فکر کنیم، قلب تندتر می‌زند تا خون بیشتری به عضلاتمان که منقبض شده و آماده فعالیت شده‌اند پمپ شود، تندتر نفس می‌کشیم، از کبد قند آزاد می‌شود تا انرژی بیشتری در اختیارمان قرار گیرد، از سرعت گوارش غذا کاسته می‌شود، و با تغییر مسیر جریان خون از پوست به قسمت‌های دیگر بدن، دست و پاهایمان سرد و نمناک می‌شوند. بدین ترتیب برای ستیز یا گریز آماده می‌شویم.

مرحله دوم، مرحله تطابق یا مقاومت است. اگر عامل استرس بعد از واکنش آژیر خطرِ اولیه کماکان حاضر باشد بدن همچنان در وضعیت برانگیختگی باقی می‌ماند، هر چند این وضعیت دیگر به شدت مرحله اول نیست. با کاسته شدن از شدت بحران، بدن شروع به ترمیم و متعادل کردن خودش کرده و سرانجام به حالت طبیعی باز می‌گردد.

مرحله سوم، مرحله خستگی است. اگر استرس به‌طور نامحدود ادامه یابد بدن شدیدا لطمه می‌بیند. عاقبت بدن دچار چیزی می‌شود که سلیه آن را «بیماری‌های ناشی از تطابق» می‌نامد، که شامل ناراحتی‌های گوارشی مثل سوزش قلب و سوء‌هاضمه، بیماری‌های پوستی از قبیل کهیر و اگزما، فشار خون بالا، مشکلات تنفسی، سردرد، و حتی بیماری‌های کشنده‌ای مثل بیماری‌های قلبی و سکته قلبی می‌شود.


علل استرس

جمع قلیلی از آدم ها خود را در شمار افرادی می‌دانند که به استرس مبتلا می‌شوند. دچار استرس بودن را نشانه ضعف می‌دانیم، آن را چیزی می‌بینیم که متعلق به بازنده‌های این زندگی است. بی‌آن که بدانیم چقدر در معرض استرس قرار داریم، ترجیح می‌دهیم فکر کنیم استرس چیزی است که برای بقیه اتفاق می‌افتد و ما کاملا مصون از آن هستیم. اما چنان که دیدیم علت واقعی استرس شرایط بیرونی نیست؛ علت واقعی، درک ما از شرایط و اوضاع و احوال و توانایی ما در برخورد با آنهاست، در این واقعیت نهفته است که آیا شرایط را ترسناک، فشارآور، چالش‌برانگیز یا انجام‌پذیر می‌دانیم.

عامل استرس ممکن است موضوعات مهم زندگی از قبیل از هم گسیختن روابط، اسباب‌کشی، مریضی یا مشکلات مالی باشد و یا تجمع اتفاقات کوچک زندگی مثل شلوغی واگن‌های قطار مترو، ریختن نوشیدنی روی زمین، نوزادی که یک‌بند گریه می‌کند یا قبوض زیادی که بلافاصله باید پرداخت شوند. اینها اتفاقات زندگی هستند که همگی ما به نحوی از انحاء درگیرشان هستیم، رویدادهایی که برای برخی ایجاد استرس می‌کند و برای برخی دیگر مسئله مهمی به‌شمار نمی‌رود. تفاوت، در نحوه ادراک و نگرش ما به این وقایع نهفته است.

بسیاری به غلط فکر می‌کنند که کار، خانواده یا سبک زندگی‌شان تنها عامل استرسشان است و این که اگر بتوانند فلان موضوع را متوقف کنند یا بهمان مسئله را تغییر دهند همه مشکلات به یکباره روبراه می‌شود. اما واکنش و پاسخ استرس در نتیجه ناتوانی ما در تطابق یافتن با شرایط بیرونی روی می‌دهد. هر چند تغییر شرایط زندگی ممکن است یاری‌دهنده باشد، تسکین و آرامشی که به‌دست می‌آید موقتی است. صرف نظر از این که کجا می‌روید یا چه می‌کنید همواره ممکن است به‌سادگی دچار استرس شوید، چون تغییر باید در درونمان صورت گیرد نه در عوامل بیرونی.
تصور غلطی هم میان افرادی رواج دارد که گویی خوش دارند با حس خطر کردن زندگیشان را پیش ببرند مثل آنهایی که با ورزش سروکار دارند یا در کسب‌و‌کارهای رقابتی درگیرند و می‌گویند که باید استرس در کارشان باشد یا اصطلاحا برتری و مزیتی باشد تا موفق شوند، و این که این محرک رقابتی بودن یا بزرگتر بودن چالش‌ها برای تحریک خلاقیت و کار آمدی ضروری است و این که این دسته از افراد بدون فشار و استرس منفعل و بی‌خاصیت خواهند بود. در واقع عکس این موضوع صدق می‌کند. استرس حقیقتا به‌جای افزایش از قدرت عملکرد می‌کاهد و فقط در حالت آسایش و آرامش واقعی است که می‌توانیم به انواع انرژی فیزیکی و روانی مورد نیاز برای خلاقیت بیشتر دست یابیم.